loading...
ashariran.rzb.ir
محمد امين نجفي بازدید : 1452 جمعه 02 فروردین 1392 نظرات (0)

«عاشقا!خیز کامد بهاران.
چشمه ی کوچک از کوه جوشید.
گل به صحرا درآمد چو آتش.
رود تیره چو طوفان خروشید.
دشت از گل شده هفت
رنگه.
آن پرنده پی لانه سازی
بر سر شاخه ها می سراید.
خار و خاشاک دارد به منقار.
شاخه ی سبز هر لحظه زاید
بچگانی همه خرد و زیبا.
....
آفتاب طلایی بتابید
بر سر ژاله ی صبحگاهی.
ژاله ها دانه دانه درخشند
هم چو الماس، در آب ماهی
بر سر موج ها زد معلق.
تو هم، ای بی نوا! شاد بخرام
که ز هر سو نشاط بهار است
که به هر جا زمانه به رقص است.
تا به کی دیده ات اشکبار است؟
بوسه ای زن که دوران
رونده ست.»


منبع:وبلاگ مرفع

محمد امين نجفي بازدید : 543 چهارشنبه 18 بهمن 1391 نظرات (0)
گشت یکی چشمه ز سنگی جدا@@@@@  غلغله زن ، چهره نما ، تیز پا@@@@@ گه به دهان بر زده کف چون صدف@@@@@ گاه چو تیری که رود بر هدف@@@@@ گفت : درین معرکه یکتا منم@@@@@ تاج سر گلبن و صحرا منم@@@@@  چون بدوم ، سبزه در آغوش من@@@@@  بوسه زند بر سر و بر دوش من@@@@@ چون بگشایم ز سر مو ، شکن@@@@@  ماه ببیند رخ خود را به من@@@@@  قطره ی باران ، که در افتد به خاک@@@@@  زو بدمد بس کوهر تابناک@@@@@  در بر من ره چو به پایان برد@@@@@  از خجلی سر به گریبان برد@@@@@  ابر ، زمن حامل سرمایه شد@@@@@  باغ ،‌ز من صاحب پیرایه شد@@@@@  گل ، به همه رنگ و برازندگی@@@@@  می کند از پرتو من زندگی@@@@@ در بن این پرده ی نیلوفری@@@@@ کیست کند با چو منی همسری ؟@@@@@ زین نمط آن مست شده از غرور@@@@@  رفت و ز مبدا چو کمی گشت دور@@@@@  دید یکی بحر خروشنده ای@@@@@  سهمگنی ، نادره جوشنده ای@@@@@  نعره بر آورده ، فلک کرده کر@@@@@ دیده سیه کرده ،‌شده زهره در@@@@@  راست به مانند یکی زلزله@@@@@  داده تنش بر تن ساحل یله@@@@@  چشمه ی کوچک چو به آنجا رسید@@@@@  وان همه هنگامه ی دریا بدید@@@@@  خواست کزان ورطه قدم درکشد@@@@@  خویشتن از حادثه برتر کشد@@@@@  لیک چنان خیره و خاموش ماند@@@@@  کز همه شیرین سخنی گوش ماند@@@@@ خلق همان چشمه ی جوشنده اند@@@@@  بیهوده در خویش هروشنده اند@@@@@  یک دو سه حرفی به لب آموخته@@@@@  خاطر بس بی گنهان سوخته@@@@@ لیک اگر پرده ز خود بردرند@@@@@  یک قدم از مقدم خود بگذرند@@@@@  در خم هر پرده ی اسرار خویش@@@@@  نکته بسنجند فزون تر ز پیش@@@@@  چون که از این نیز فراتر شوند@@@@@  بی دل و بی قالب و بی سر شوند@@@@@  در نگرند این همه بیهوده بود@@@@@  معنی چندین دم فرسوده بود@@@@@  آنچه شنیدند ز خود یا ز غیر@@@@@  و آنچه بکردند ز شر و ز خیر@@@@@  بود کم ار مدت آن یا مدید@@@@@  عارضه ای بود که شد ناپدید@@@@@  و آنچه به جا مانده بهای دل است@@@@@ کان همه افسانه ی بی حاصل است @@@@@
محمد امين نجفي بازدید : 316 چهارشنبه 18 بهمن 1391 نظرات (1)
زدن یا مژه بر مویی گره ها@@@@@@  به ناخن آهن تفته بریدن@@@@@@  ز روح فاسد پیران نادان@@@@@@ حجاب جهل ظلمانی دریدن@@@@@@  به گوش کر شده مدهوش گشته@@@@@@  صدای پای صوری را شنیدن@@@@@@  به چشم کور از راهی بسی دور@@@@@@  به خوبی پشه ی پرنده دیدن@@@@@@  به جسم خود بدون پا و بی پر@@@@@@  به جوف صخره ی سختی پریدن@@@@@@  گرفتن شرزه شیری را در آغوش@@@@@@  میان آتش سوزان خزیدن@@@@@@ کشیدن قله ی الوند بر پشت@@@@@@ پس آنگه روی خار و خس دویدن@@@@@@  مرا آسان تر و خوش تر بود زان@@@@@@  که بار منت دونان کشیدن@@@@@@
محمد امين نجفي بازدید : 334 چهارشنبه 18 بهمن 1391 نظرات (0)
هان ای شب شوم وحشت انگیز@@@@@@ تا چند زنی به جانم آتش ؟@@@@@@ یا چشم مرا ز جای برکن@@@@@@  یا پرده ز روی خود فروکش@@@@@@ یا بازگذار تا بمیرم@@@@@@  کز دیدن روزگار سیرم@@@@@@  دیری ست که در زمانه ی دون@@@@@@  از دیده همیشه اشکبارم@@@@@@ عمری به کدورت و الم رفت@@@@@@  تا باقی عمر چون سپارم@@@@@@  نه بخت بد مراست سامان@@@@@@  و ای شب ،‌نه توراست هیچ پایان@@@@@@  چندین چه کنی مرا ستیزه@@@@@@  بس نیست مرا غم زمانه ؟@@@@@@  دل می بری و قرار از من@@@@@@  هر لحظه به یک ره و فسانه@@@@@@  بس بس که شدی تو فتنه ای سخت@@@@@@  سرمایه ی درد و دشمن بخت@@@@@@  این قصه که می کنی تو با من@@@@@@  زین خوبتر ایچ قصه ایچ نیست@@@@@@ خوبست ولیک باید از درد@@@@@@ نالان شد و زار زار بگریست@@@@@@  بشکست دلم ز بی قراری@@@@@@  کوتاه کن این فسانه ،‌باری@@@@@@ آنجا که ز شاخ گل فروریخت@@@@@@  آنجا که بکوفت باد بر در@@@@@@  و آنجا که بریخت آب مواج@@@@@@  تابید بر او مه منور@@@@@@  ای تیره شب دراز دانی@@@@@@  کانجا چه نهفته بد نهانی ؟@@@@@@ بودست دلی ز درد خونین@@@@@@  بودست رخی ز غم مکدر@@@@@@  بودست بسی سر پر امید@@@@@@  یاری که گرفته یار در بر@@@@@@  کو آنهمه بانگ و ناله ی زار@@@@@@  کو ناله ی عاشقان غمخوار ؟@@@@@@ در سایه ی آن درخت ها چیست@@@@@@  کز دیده ی عالمی نهان است ؟@@@@@@  عجز بشر است این فجایع@@@@@@ یا آنکه حقیقت جهان است ؟@@@@@@  در سیر تو طاقتم بفرسود@@@@@@  زین منظره چیست عاقبت سود ؟@@@@@@  تو چیستی ای شب غم انگیز@@@@@@  در جست و جوی چه کاری آخر ؟@@@@@@ بس وقت گذشت و تو همانطور@@@@@@  استاده به شکل خوف آور@@@@@@  تاریخچه ی گذشتگانی@@@@@@  یا رازگشای مردگانی؟@@@@@@ تو اینه دار روزگاری@@@@@@ یا در ره عشق پرده داری ؟@@@@@@  یا شدمن جان من شدستی ؟@@@@@@  ای شب بنه این شگفتکاری@@@@@@  بگذار مرا به حالت خویش@@@@@@  با جان فسرده و دل ریش@@@@@@ بگذار فرو بگیرد دم خواب@@@@@@  کز هر طرفی همی وزد باد@@@@@@  وقتی ست خوش و زمانه خاموش@@@@@@ مرغ سحری کشید فریاد@@@@@@  شد محو یکان یکان ستاره@@@@@@  تا چند کنم به تو نظاره ؟@@@@@@ بگذار بخواب اندر ایم@@@@@@  کز شومی گردش زمانه@@@@@@  یکدم کمتر به یاد آرم@@@@@@  و آزاد شوم ز هر فسانه@@@@@@  بگذار که چشم ها ببندد@@@@@@  کمتر به من این جهان بخندد@@@@@@@

محمد امين نجفي بازدید : 239 چهارشنبه 18 بهمن 1391 نظرات (0)
علی اسفندیاری، مردی که بعدها به «نیما یوشیج» معروف شد، در 21 آبان‌ماه سال 1276 مصادف با 11 نوامبر 1897 در یکی از مناطق کوه البرز در منطقه‌ای به‌نام یوش، از توابع نور مازندران، دیده به جهان گشود . او در 62 سال زندگی خود توانست معیارهای هزارساله‌ شعر فارسی را که تغییرناپذیر و مقدس و ابدی می‌نمود، با شعرهایش تحول بخشد. وی در همان دهکده که متولد شد، خواندن و نوشتن را آموخت . نیما 11ساله بوده که به تهرانکوچ می‌کند و روبه‌روی مسجد شاه که یکی از مراکز فعالیت مشروطه‌خواهان بوده است؛ در خانه‌ای استیجاری، مجاور مدرسه‌ دارالشفاء مسکن‌می‌گزیند . او ابتدا به دبستان «حیات جاوید» می‌رود و پس از چندی، به یک مدرسه‌ کاتولیک که آن وقت در تهران به مدرسه‌ سن‌لویی شهرت داشته، فرستاده می‌شود . او نخستین شعرش «قصه‌ رنگ ‌پریده» را در 23 سالگی می‌نویسد. نیما در سال 1298 به استخدام وزارت مالیه درمی‌آید و دو سال بعد، با گرایش به مبارزه‌ مسلحانه علیه حکومت قاجار، اقدام به تهیه‌ اسلحه می‌کند. نیما در دی ماه 1301 «افسانه» را می‌سراید و بخش‌هایی از آن را در مجله قرن بیستم به سردبیری «میرزاده عشقی» به چاپ می‌رساند . وی در 1305 با عالیه جهانگیری ـ خواهرزاده جهانگیرخان صوراسرافیل ـ ازدواج می‌کند. در سال 1317 به عضویت در هیات تحریریه‌ مجله‌ موسیقی درمی‌آید و در کنار «صادق هدایت»، «عبدالحسین نوشین» و «محمدضیاء هشترودی»، به کار مطبوعاتی می‌پردازد و دو شعر «غراب» و «ققنوس» و مقاله بلند «ارزش احساسات در زندگی هنرپیشگان» را به چاپ می‌رساند. در سال 1321 فرزندش شراگیم به‌دنیا می‌آید . این شاعر بزرگ، درحالی‌که به علت سرمای شدید یوش، به ذات‌الریه مبتلا شده بود، برای معالجه به تهران آمد؛ معالجات تاثیری نداشت و در تاریخ 13 دی‌ماه 1338، نیما یوشیج، آغازکننده‌ راهی نو در شعر فارسی، برای همیشه خاموش شد. او را در تهران دفن ‌کردند؛ تا اینکه در سال 1372 طبق وصیتش، پیکرش را به یوش برده و در حیاط خانه محل تولدش به خاک ‌سپردند.
درباره ما
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    اشعار ایران را چگونه ارزیابی می کنید؟
    546
    آمار سایت
  • کل مطالب : 204
  • کل نظرات : 22
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2520
  • آی پی امروز : 49
  • آی پی دیروز : 61
  • بازدید امروز : 104
  • باردید دیروز : 98
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 1,006
  • بازدید ماه : 3,253
  • بازدید سال : 20,938
  • بازدید کلی : 431,389
  • کدهای اختصاصی